دلـــم در داغِ هجران ميکند رقص
سرم با تيــــغِ عريان ميکند رقص
شــــدم تا رهسپـــــارِ مکتبِ عشق
غبــــــارم در بيـابان ميکند رقص
ز درد من مگوييــد و مپــــــرسيد
پيء دارو، و درمـان ميکند رقص
چــو آن طفلِ نبينـــد روي مــــادر
ســرشکم تــا گريبان ميکند رقص
من از آن شوخِ بي پـروا چه گويم
بخاک افکند و خندان ميکند رقص
تنِ بي جان من در دشت هجــرش
ميـــانِ تيــــرِ مژگان ميکند رقص
بسوزد سينـــــه ام در آتشِ غـــــم
به شهرم خونِ انسان ميکند رقص
تواضـع و کم تکبــــر است بسيار
به حالِ اين پريشـان ميکند رقص
ز آهنگِ غــــمِ ديرينـــــــه ي من
به پا زنجيــرِ زندان ميکند رقص
از اين فريــــــادِ محمودِ بد ايـــام
قلـــم در ثبتِ ديوان ميکند رقص
-----------------------------
دوشنبه 27 جدي ( دي ) 1395 آفتابي
که برابر ميشود به 16 جنوري 2017 ترسايي
ســــرودم
احمد محمود امپراطور
کابل/افغانستان
برچسب : نویسنده : emahmoodimperator4 بازدید : 104