عجب دنياي بد مشرب

متن مرتبط با «تصاویر از لباس های محفلی» در سایت عجب دنياي بد مشرب نوشته شده است

از دلِ ما کسي خبر دارد

  • از دلِ ما کسی خبر دارد که غم و دردی بیشتر دارد شهدِ این زندگی سم آلود است کسی داند که او شکر دارد جز خدا هر‌ که را بود دلدار آسمانم به خود قمر دارد است دنیایی دون دنی پرور آدم است آنکه سیم و زر دارد در به در هر کجا بود بسیار دوستی کن به آنکه در دارد نسخه های طبیب بی اثر است عاشقی داروی دگر دارد پول و زر می‌رود به باد فنا خوش به حالیکه او هنر دارد یارِ من هست یار بی پروا جای دلدادگی تبر دارد دوستان زبانی دوست مگو روزِ بد بر تو گوش کر دارد سگِ دیوانه میشود ز غرور پشتِ سر هر که پاده خر دارد حذر از کرگسان زشت نهاد مارِ اندیشه شان دو سر دارد هر که یوسف نمیشود به جهان پسر نوح هم پدر دارد خیر از چشم عالم افتادیم خالق کل به ما نظر دارد هیچ چیزی نمانده پا بر جا شامِ این غصه ها سحر دارد خورده محمود زخمه‌ ای مژگان زان سبب دیدگان تر دارد ----------------------- یکشنبه 26 قوس 1402 خورشیدی که برابر میشود به December 17, 2023 سرودم #احمد_محمود_امپراطور   بخوانید, ...ادامه مطلب

  • بازي ره برهم ميزنيم

  • باخت در قاموس مان يک واژه‌ي بيگانه استنفع ما حاصل نشد بازي ره برهم ميزنيماحمد محمود امپراطور , ...ادامه مطلب

  • غزل ناز و نازنين دکلمه خانم نجوا جان

  • از يار کهن نمي توان گفت

  • از یــــــار کهـــن نمی توان, گفت از باغ و چمـــــن نمی توان, گفت جـای کـــــه دروغ باشـد اینجـــــا از راست سخـــن نمی توان, گفت یکسر به غرور و کذب غرق اند ناخواستـــــــه من نمی توان, گفت نامــــــرد, ...ادامه مطلب

  • دليل خنده اي نامرد از تمسخر نيست

  • دليلِ خنده اي نامرد از تمسخر نيست به حال پستي خود عرض گفتگو دارد امپراطور, ...ادامه مطلب

  • دلم شکستي و از رفتنت خبر دادي

  • دلـــــم شکستــــــی و از رفتنت خبر دادیبهــــارِ سبــــــــزِ تنــــــم آب با شرر دادیندیدی روی مــــــــرا زشت خوی بی پرواجوابِ نالــــه ای من را، ز پشت در دادیزدی به تهمت و کردی مرا تو خونِ جگربدست دشـــمنِ من تیـــغ بــــــــا تبر دادیشبـــاب و موســـوم عیشم فدای نام تو شدز هجـــــر خویش به من دیدگــان تر دادیبه کـــــاخ آرزو هایـــــــــم نماند امیـــ, ...ادامه مطلب

  • عاشق تر از آنم که تو باور داري

  • در حسن و نیکویی نیک اختر داری از علم و هنـــــر دستِ توانگر داری با آن که ز عشق من خودت میــدانی عاشق تر از آنـــــم که تو باور داری ---------------------------------- امپراطور , ...ادامه مطلب

  • از دوست از رفيق شکايت نمي کنم

  • از دوســـــت از رفیــــق شکایت نمی کنماز آن زمــــان که رفتــه حکایت نمی کنمتکیـــه به قلب سوختـــه ای خویش میزنماز آشنــــــــــا نگاهــــــی عنایت نمی کنمحتـــــا ز دشمنان قســــــم خورده میگذرمفــــــــکری به انتقــــام و جنایت نمی کنمباشم همیش رهـــــرو اشخاص هوشمنــــداز بوالفضـــول و آبلـــــه حمایت نمی کنمهرچه رضای اوست به جان می پذیرمشبــــا التمـــــاس کســــب رضایت نمی کنموامیگذارم هـــــر چه که هستم برای خلقخــــود ادایـــی فهــــــم و درایت نمی کنمبا نام های مرشـــد و شیـــــخ و ملا و پیرفتنــــه فکنـــــده شـــــوق ولایت نمی کنماین واژه هـــــا ز عمق دلــم می شود بلندمن از صحیح بخــــاری روایت نمی کنممحمود روزگـــــارم و با عشق زنــــده امبا چنــــد بیـت و مصرع کفایت نمی کنم-------------------------------------بامداد دوشنبه 11 جدی 1396 آفتابیکه برابر میشود به اول جنوری 2018 ترساییسرودماحمد محمود امپراطور , ...ادامه مطلب

  • بهر قتلم از چه موجب وضع فتوا کرده يي

  • بهـــر قتلم از چه موجب وضـــــع فتوا کرده ییهم خود و هم خویشتن را بــــــاز رسوا کرده ییگوشـــــــه ای زندان دنیا سوختـــــم از بی کسیآمدی و غصــــــه را بـــــر من دو بالا کرده ییشعله ها برخواست از ســـــوز و گذار سینــه ام تا به سوی بسمـــــــلِ خود نیــــــم ایما کرده ییتو معلـــم گشتی من شــــاگرد شــوخِ مکتب اتدست هــــــا را در گریبــــــان ادب جا کرده یینیست آن مضمون که از لعل لبت افسون نکردمعنــــــی طــــرز سخن را خوب انشا کرده ییروز می جویم تــــــرا در لابلای فـــکر خویششب به دامــــــــان دلــــــم آهنگ نجوا کرده ییوعده های کردی ولی رنگ وفــــاداری نداشتپیش دل شرمنـــده ام، امـــروز و فردا کرده ییعضو، عضو می کند فریـــــاد ای نا مهــــربان بانگ ناقــــوس کلیســـــا در بـــــرم وا کرده ییخاک بودم خون شـــدم محمود کویت مانــــده اماین چنـین حــــالت بــــــــرای من تمنا کرده یی--------------------------------------------یکشنبه 19 قوس 1396 آفتابی که برابر میشود به 10 دسامبر 2017 ترساییسرودم احمد محمود امپراطور, ...ادامه مطلب

  • بوسه اي بي اجازه مي خواهم

  • بوســـه اي بي اجازه مي خواهمغزلي نغـــــز و تازه مي خواهمشــ&#,اجازه,خواهم ...ادامه مطلب

  • به روز مرگ من از اشک و ناله پرهيزيد

  • به روز مرگ من از اشک و ناله پرهيزيدمـرا به خنده اي مستــــانه زير خاک کنيدامپراطور,روز,مرگ,اشک,ناله,پرهيزيد ...ادامه مطلب

  • تو به اندازه اي يک باغ تماشا استي

  • تو، به انــــــدازه ای یــک بـــــاغ تماشا استیتو عـــــــــروس سخــن عالــــــــــــم بالا استیتو خودت گلشـــــن اندیشــــــــــه و رویا استیتو جنــــــون حوصـــــله بــــر درد تسلا استیتو همــــــانی که بهــــــر جــــــای محیا استی.....................................................تارک چـــرخ، به پای تو زند سجــده ای شوقدیـــــده از منظر زیبـــــا تو افتـــــــاده به ذوقطوطی باغچــــــه ات منتظر سبــزه ای طوقکلک سیمرغ خیــالات تو خمیـــــازه ای سوقتو گلــــی، آبــــی پـــــــــــروده ای دریا استی.....................................................دستِ نیــــرو هنـــــــر را نتــــــوان ,اندازه,باغ,تماشا,استي ...ادامه مطلب

  • پدر از دست ندادي که بدان غم چيست

  • به رخِ زرد و، دلِ خون من اي مرگ مخند پـــدر از دست نــدادي که بداني غم چيست امپراطور, ...ادامه مطلب

  • يادي از خاطرات سفر به شهر رويايي دُبي

  • در رهي عشق تو از تاب و توان کم نشوي

  • در رهــی عشق تو از تاب و توان کم نشویاز جمعِ خوب ترین هـــــای جهان کم نشویدست بــــردار تو هرگــــز نشوم بـــــاور کناز نــگاهی من بی دست و زبـــان کم نشویروح تو در فلکستــــــان ادب بــــــــاد همیشتاکه هستی ست ز شیرازه ی جان کم نشویمی پاک سخنت در قدحی لالــــــــه ی سرخاز خــــرامِ چمــــنِ سبـ, ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها