عجب دنياي بد مشرب

متن مرتبط با «عشق» در سایت عجب دنياي بد مشرب نوشته شده است

غزل گفتي و در عشق خودت تنها شدي شاعر

  • غزل گفتی و در عشق خودت تنها شدی شاعرمیان واژگان سبز خود معنا شدی شاعرکیستی از کدامین کهکشان اینجا تو بر گشتیکه با امثال چندین آسمان پهنا شدی شاعرتنت را سوختند و سوختی در اشک چشمانتچگونه با همه این درد بی پروا شدی شاعرنهادی سر به پیش خوبرویان و نفهمیدمچرا با اینهمه باز هم تو بی لیلا شدی شاعردلت را ریختی در آتش رخسار مه رویان به خونآب جگر معجون روح افزا شدی شاعرتو عاشق بودی و عاشق نمودی روی عالم رابه قلب عاشقان درمان شدی مولا شدی شاعربسازی مست از خمخانه‌ی افکار خود آریمی استی نشئه استی ساغر و مینا شدی شاعر  میان ژرفنای ظلم بشکستند پر و بالتبه هر افتادن از جا خواستی صحرا شدی شاعرهزاران گرگ این وادی به دندان کَند احساستچو آهو با رمیدن های خود مانا شدی شاعردلم میسوزد از تنهای و تنها شدن هایتمگر در انزوای خویشتن والا شدی شاعردرین دنیا نداری قیمتی تا که حیات استیبه بازار که رفته در پی سودا شدی شاعربشارت میدهد محمود زین دیگر چه می خواهیپسند بارگاهی خالق یکتا شدی شاعر ----------------------------------جمعه 11 قوس 1401 خورشیدی که برابر میشود به 02-12-2022 ترسایی سرودماحمد محمود امپراطور بخوانید, ...ادامه مطلب

  • شعله هاي عشق

  • مجنون کوی دوست که باشم همین بس استخـــود را اسیـــــــر درگه ای لیـــلا نمی کنمناقـــــوس عقــــل در بدنــــــم بانگ میــــزنددیـــــــر و کنشـــت و رو به کلیســا نمی کنمهـــــرچه خدا کنــــد ســــر تسلیـــــم می نهمچشــمی بســـــوی مرشـــــد و مــلا نمی کنماز دوست تـا بــــــرادر و یـــــار وفــــا شعار از هیـــــــچ یک توقــــــــع بیجـــــا نمی کنمدر شعلـــــه های عشق خودم گــرم می شوم بیـــــــم از فرارسیـــــــدن سرمـــــا نمی کنمنان و پیـــــــــاز همت خود میخورم مـــــدامفــــــکر کبـــــاب و برگـــر و حلـوا نمی کنمزن دارم و چو نــــــور نــگه دوست دارمشامیــــــــد وصـــــل ســــــــرو دلآرا نمی کنم با نیــک، نیــک هستـــم و از بـد عمــل جدادشــــمن به نــــام دوست مبـــــــرا نمی کنمدر آرزو بمیــــــرد و از غصـــه جـان دهدلطـف نظــــــــر ز آبلـــــــه تمنــــا نمی کنم نه کرسی یی به تکیه زدن است و نی مقام خود را خجـــل به هستـــی دنیـــــا نمی کنمایمــان و خاک میهن خود را ز بهــــر پولانـــــــدر دکــــــان اجنبـــــی سـودا نمی کنم چون قاضیان رشــــوه خور و مفتــــی دغلحــکم قضــــا به تهمت و فتــــــوا نمی کنماز بهر نام و شهـــرت کاذب به پیش خصمگـــــردن کجی و عـــــذر و تقـــلا نمی کنممحمود تر دماغ خود هستـــــم درین زمــانعــــــادت به جام بــــــاده و مینـــا , ...ادامه مطلب

  • بيا اي عشق آفات جدايي را تداوي کن

  • بیـــــــا ای عشق آفـــــات جدایی را تداوی کن دل بشکستـــــه و این نــــاروایی را تداوی کنتن بیمــــــار من در آتش جــــان سوز میسوزدمیــــــان شعله هـا جور و جفــایی را تداوی کناثــــــر کم دارد این دارو به جســـم دردمند من هـــــوای اختنــــــاق بی شفــــایی را تداوی کننیـــــم من آنقدر ها بد که گردون میـدهد جورمدلیــــــل وحشت چون و چـــرایی را تداوی کن میــــــان موج، موج کفــــر این جا,آفات,جدايي,تداوي ...ادامه مطلب

  • مرغ عشق

  • محبت هاي مرغ عشق داغــم ميکند هر دمکه من از پيش چشمت تا کجا ها دور افتادمامپراطور ,مرغ,عشق ...ادامه مطلب

  • در رهي عشق تو از تاب و توان کم نشوي

  • در رهــی عشق تو از تاب و توان کم نشویاز جمعِ خوب ترین هـــــای جهان کم نشویدست بــــردار تو هرگــــز نشوم بـــــاور کناز نــگاهی من بی دست و زبـــان کم نشویروح تو در فلکستــــــان ادب بــــــــاد همیشتاکه هستی ست ز شیرازه ی جان کم نشویمی پاک سخنت در قدحی لالــــــــه ی سرخاز خــــرامِ چمــــنِ سبـ, ...ادامه مطلب

  • زخم که خورده ايم ز عشق تو در جگر

  • زخم که خورده ايم ز عشق تو در جگر بعــــد از وفــــات خاک کنـــــد التيام ما امپراطور, ...ادامه مطلب

  • غيري انسانيت و عشق دگر آيين نيست

  • غیـــــری انسانیت و عشق دگــــر آیین نیستآنچــــــه را می نگری درد بود تسکین نیستغصــــه بسیار و غـــم هجـــــر ندارد پایــــاناین همـــــه معالجـــه و دارو بجز تلقین نیستشهر پر حادثــــــه و خلق پــــر از مکر و ریاتن و تن پوش گناه چـهره ی ما غمگین نیستپست و بی باک، مقامـــــاتِ بلند رتبه ی ملکظــ, ...ادامه مطلب

  • به کوي عشق مرا بيقرار بگذاريد

  • مخمس بر غزل شاعر بي بديل و معاصر ميهن شاد روان مرحوم مغفور اسد الله عفيف باختري********************به کـــــــوي عشـــق مــــرا بيقرار بگذاريد کنــــار جـــــاده اي گـــــرد و غبار بگذاريد شمــــا رويـــــد و مــــرا در مــزار بگذاريد مـــرا به حــال, ...ادامه مطلب

  • شهيد عشق

  • شهيـــد عشقـــــم و از برگ لاله است کفنم بهر کجا که روي دشت و در مزار من است امپراطور, ...ادامه مطلب

  • سخن ترانه ي عشق است و شعر معني حسن

  • سخن ترانه ي عشق است شعر معني حُسن من ار خطـــا به سخن ميکنــــم ببخشــــاييد امپراطور, ...ادامه مطلب

  • خونآبهء عشق

  • در جهــان قــــــامت رعنـــاي ترا مي خواهمزلـــف پُــــر پيـــچ و چليپـــاي ترا مي خواهمســرخي لعـــــــــــل لبت نسبت با مي داردقــــدح و غنچــــــه و مينـــاي ترا مي خواهممني گل باز بهـــــــــــر جا پي گل در تپشمموج از نــرگس شهـــــــــلاي ترا مي خواهمزاهـد از جـــرم که من عاشق رويت شده امرانـــد از کعبـــــــه ، کليساي ترا مي خواهماز چمن تا به گلستـان همه جا گشته خزانسبـــــزي ســــــــــرو ِ دلآراي ترا مي خواهمبه تملق نکند کيـــــــــــــف وفــــــــاي ديگرانبخــــــداوند جفــــــــــا هـــاي ترا مي خواهمپيش چشمم چقـــــــــــدر , ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها